گفت‌وگوی اختصاصی با نویسنده کتاب «تب ناتمام»؛

«تب ناتمام» یک بازتعریف اساسی در مفهوم قهرمان به نسل جدید ارائه می‌دهد/ بانوان طلبه، گنجینه‌های پنهان ادبیات ایثار و مقاومت هستند

حسینی مهرآبادی تب ناتمام

بانوان طلبه، گنجینه‌های پنهان ادبیات ایثار و مقاومت هستند که هم «مفاهیم» را به خوبی می‌فهمند و هم «احساسات» را و اگر این دو را با «مهارت نویسندگی» درهم بیامیزند، بدون شک آثار ماندگار و تأثیرگذاری خلق خواهند کرد که هم روح یک ملت را صیقل می‌دهد و هم پلی بین نسل‌ها خواهد بود.

 

به گزارش روابط عمومی، خبر انتشار تقریظ‌های رهبر معظم انقلاب مدظله‌العالی بر سه کتاب «تب ناتمام»، «خانوم ماه» و «همسفر آتش و برف»، شور و شوق تازه‌ای در میان علاقه‌مندان ادبیات جهاد و مقاومت ایجاد کرد.

کتاب «تب ناتمام» به قلم خانم زهرا حسینی مهرآبادی، نویسنده، دانش‌آموخته سطح سه و کارمند جامعه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها یکی از سه اثری است که در بیست‌ویکمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت (۲۸ آبان امسال) مورد تقدیر ویژه قرار گرفت.

«تب ناتمام» روایتی دل‌نشین و در عین حال جانسوز از زندگی شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی است؛ مادری که سال‌ها سایه‌به‌سایه دردها، ناگفته‌ها و صبوری‌های فرزند قطع‌نخاعش ایستاد و روایت این همراهی در کتاب، تصویری شفاف و تأثیرگذار از رنج، امید و ایمان را پیش روی خواننده می‌گذارد.

رهبر معظم انقلاب مدظله‌العالی در تقریظ خود بر این کتاب نوشته‌اند:

«بسم الله الرّحمن الرّحیم

تصویر روشنی از درد و رنج جانگداز یک جانباز قطع نخاع و اندوه و تلاش بی‌پایان مادر صبور و پرتحمّل و دیگر کسانش در این کتاب ارائه شده است. به راوی و نویسنده باید آفرین گفت. سلام خدا بر حسین دخانچی شهید و بر مادر بردبار و داغدارش.

دی ۱۴۰۰»

پس از انتشار این تقریظ، با سرکار خانم زهرا حسینی مهرآبادی به گفت‌وگو نشستیم تا درباره روند شکل‌گیری «تب ناتمام»، مواجهه‌اش با شخصیت‌های اصلی کتاب، و همچنین حس‌وحالش پس از دریافت پیام تقدیر رهبر انقلاب بیشتر بدانیم. آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل این گفت‌وگوی صمیمانه است:

* ایده اولیه کتاب «تب ناتمام» چگونه شکل گرفت و چه عاملی شما را به روایت زندگی شهلا منزوی و فرزند جانبازش ترغیب کرد؟

- جرقه نوشتن این کتاب در سال 1379 زده شد، زمانی که برای اولین بار شهید دخانچی را که آن موقع در زمره جانبازان قطع نخاع از گردن بودند، به طور اتفاقی در یک برنامه تلویزیونی دیدم. در اولین مواجهه، سوالات متعددی پیرامون شرایط زندگی ایشان، مشکلات و محدودیت‌هایی که با آن مواجه بودند و مراقبت‌هایی که نیاز داشتند برایم مطرح شد. در این میان، چیزی که بیش از همه، ذهنم را درگیر کرد، آرامشی بود که در چهره ایشان می‌دیدم. اینکه انسانی با آن شرایط سخت، تا این حد آرام باشد و با وجود تمام محدودیت‌ها لبخند بزند؛ به قدری برایم تعجب‌آور بود که تا مدت‌ها اسم و چهره‌ ایشان در ذهنم باقی ماند.

اسفند سال 1380، وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم، خیلی منتظر بودم تا نویسنده‌ای زندگیشان را که مطمئن بودم بسیار متفاوت و جذاب است به تصویر بکشد. آن زمان کتاب‌هایی که زندگی شهدا را از زبان مادران و همسرانشان روایت می‌کردند، مکرر به چاپ می‌رسیدند و من چشم‌انتظار نگارش کتابی از این زاویه بودم، اما هیچ‌گاه این اتفاق نیفتاد. لذا پس از 17 سال صبر بی‌ثمر تصمیم گرفتم خودم قدم پیش گذاشته و زندگی این شهید را به نگارش درآوردم.

* فرایند تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات درباره زندگی شهید حسین دخانچی چطور انجام شد؟ آیا خانواده و نزدیکان در مسیر نگارش همراهی داشتند؟

این کتاب بر اساس هشتاد ساعت مصاحبه‌ با مادر شهید، دو جلسه مصاحبه با آقای علی دخانچی برادر شهید و سه جلسه مصاحبه با همسر شهید تدوین شده و در نگارش آن از منبع دیگری استفاده نشده است.

الحمدلله در ایام مصاحبه، با هیچ مشکل و چالشی مواجه نشدم. خانواده شهید همراهی و همکاری بی‌دریغی داشتند. از آنجا که بنا داشتم مشکلات یک قطع نخاع از گردن را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار دهم و علاوه بر اینکه خودم متوجه زوایای مختلف زندگی این افراد و خانوده‌هایشان می‌شوم، آن را برای خوانندگان هم بازگو کنم، در جزئی‌ترین مسائل ورود می‌کردم. مادر شهید هم با صبوری کامل، سوالات ریز و درشتم را پاسخ می‌دادند، آنقدر که گاها از صبر و تحمل بی‌اندازه ایشان تعجب می‌کردم.

* در مسیر تحقیق و نگارش، کدام بخش از زندگی شهید دخانچی بیشترین تأثیر را روی شما گذاشت؟

مقطعی که ایشان با وجودی که از گردن به پایین قطع ‌نخاع بودند و سخت‌ترین وضعیت ممکن را داشتند، وقتی شرایط فرهنگی کشور را نامساعد دیدند، جوانان و نوجوانانی را دیدند که از انقلاب و شهدا دور مانده‌اند، با وجود تمام دردها و محدودیت‌ها، با وجود تمام مشقتی که با نشستن روی ویلچر و صحبت کردن برایشان ایجاد می‌شد، با وجودی که هیچ کس از ایشان انتظاری نداشت، به مدارس می‌رفتند تا رسالت خودشان را جهت آشنایی نسل جوان با اهداف انقلاب و شهدا انجام دهند.

* به نظر شما «تب ناتمام» چه پیام یا تجربه‌‌ای را برای نسل امروز به ویژه جوانان و نوجوانان منتقل می‌کند؟

برای نسلی که ممکن است قهرمانی را در موفقیت‌های لحظه‌ای و پرهیاهو ببیند، «تب ناتمام» یک بازتعریف اساسی در مفهوم قهرمان ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که قهرمانی می‌تواند در تحمل روزهای تکراری، در لبخند زدن در میان درد، و در شکیبایی یک مادر باشد. در دنیای امروز که عمدتا بر «داشتن» و «رسیدن» تأکید می‌شود، داستان شهید دخانچی یک درس بزرگ دارد: «چگونه می‌توان در اوج نداشتن و محدودیت، به قله آرامش رسید؟» این پیام می‌تواند برای جوانانی که با فشارهای روانی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کنند، الهام‌بخش باشد.

* این کتاب چه زاویه تازه‌‌ای از زندگی جانبازان قطع نخاع و خانواده‌هایشان را به نمایش می‌گذارد؟

کتاب «تب ناتمام» تنها به توصیف شرایط یک جانباز نمی‌پردازد، بلکه خواننده را به قلب خانواده‌‌ای می‌برد که سال‌ها با این واقعیت دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. این کتاب به نبرد طولانی و خاموشی که در خانه‌ جانبازان و توسط خانواده‌هایشان، به‌ویژه مادرانشان، جریان داشته و دارد می‌پردازد. کتاب با جزئیات دقیق، دشواری‌های جسمی و عاطفیِ کمتر دیده شده زندگی یک جانباز قطع نخاع گردنی و خانواده‌اش را نشان می‌دهد. از تب‌های مداوم و عفونت‌های مکرر گرفته تا اسپاسم‌ها و دردهای دائمی. این اثر به‌خوبی نشان می‌دهد که جنگ برای بسیاری از خانواده‌ها با پایان درگیری‌ها تمام نمی‌شود، بلکه تا سال‌ها پس از اتمام جنگ نیز ادامه پیدا می‌کند.

* این روایت چقدر می‌تواند به بازنمایی نقش مادران جانبازان و شهدا در جنگ کمک کند؟

این کتاب نشان می‌دهد که صحنه نبرد، تنها خط مقدم نیست؛ گاهی نبرد واقعی در اتاقی ۹ متری و کنار تخت یک جانباز قطع نخاع رخ می‌دهد و فرمانده این نبرد، یک مادر است. مراقبت‌های روزانه، شب‌بیداری‌ها، مقابله با عفونت‌ها و ناامیدی‌ها؛ همه و همه نمایشی از قهرمانی بادوام و خاموش مادر یک جانباز قطع نخاع است که هیچ رسانه‌ای آن را پوشش نمی‌دهد.

«تب ناتمام»، نقش مادران را از یک «حاشیه مقدس» به «متن اصلی داستان جنگ» منتقل می‌کند. این کتاب به جامعه نشان می‌دهد که فرزندان در جبهه می‌جنگیدند، مادرانشان نیز در جبهه‌ای دیگر-جبهه‌ای به طول ۱۷ سال و به وسعت یک اتاق- نبردی به همان‌‌اندازه سخت و تعیین‌کننده. درواقع این اثر، یادمانی مکتوب است برای دیده شدن مادرانی که قهرمانی‌شان در سایه مانده و یادی از آنها نمی‌شود.

* وقتی متوجه شدید رهبر معظم انقلاب بر این کتاب تقریظ نوشته‌‌اند، احساس شما چه بود؟

توجه و تقریظ رهبر معظم انقلاب، عمیق‌ترین و معنادارترین حسّی بود که می‌توانستم در مسیر نویسندگی تجربه کنم. این اتفاق برای من تنها یک تأیید ادبی نبود، بلکه مسئولیت بنده را در قبال راستگویی و امانتداری در نقل این خاطرات، سنگین‌تر کرد. این لطف ایشان برایم این معنا را داشت که روایتی که از زندگی شهید دخانچی ارائه شده، صحیح، اصیل و قابل اعتماد است. این موضوع به من اطمینان داد که در مسیر درستی گام برداشته‌ام. این اتفاق بالاترین سعادت برای بنده بود و از وقوع آن بسیار خوشحالم. به واقع عرض می‌کنم، اگر در تمام عمر، خداوند را بابت چنین نعمت بزرگی شکر بگذارم، باز هم نتوانسته‌ام حق آن را ادا کنم.

* آیا جامعه الزهرا سلام‌الله‌علیها در زمینه ادبیات ایثار و مقاومت ظرفیت‌های مغفول دارد که بتواند به تولید آثار ادبی کمک کند؟

جامعه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها نه تنها ظرفیت‌های مغفولی در این زمنیه دارد، بلکه شناسایی و بالفعل نمودن این ظرفیت‌ها می‌تواند جامعه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها را به یک کانون پیشرو در تولید ادبیات ایثار و مقاومت تبدیل نماید. جامعه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها با دارا بودن مخزن عظیمی از بانوان طلبه، دانش‌آموخته و اساتید، دارای مزایای منحصربه‌فردی است. هزاران بانوی طلبه و دانش‌آموخته، به‌عنوان دختران، همسران، مادران و خواهران شهدا، ایثارگران و رزمندگان در این مجموعه حضور دارند. این افراد، حاملان مستقیم و اولیه روایت‌های ناب و دست‌اول از ایثار و مقاومت هستند.

وقتی ما چنین گنجینه عظمی داریم می‌توانیم با سازوکاری سیستماتیک، استعدادهای ادبی را از بین طلاب شناسایی و جذب کنیم و برای پرورش این استعدادها، دوره‌های آموزشی نویسندگی با رویکرد ایثار و مقاومت را به طور خاص برگزار کنیم و از این گنجینه‌ها استفاده نماییم. البته برای خلق آثار ادبی ماندگار و تأثیرگذار، نیاز به دوره‌های تخصصی‌ و کارگاه‌های عملی با حضور استادان مجرب وجود دارد.

* آیا قصد دارید در آینده سراغ نوشتن آثار دیگری در حوزه ایثار و مقاومت بروید؟

ان شاء الله کتابی که قصد دارم به حول و قوه الهی در آینده به نگارش درآوردم، روایت زندگی همسر شهید دخانچی است. بنده در سال 97 ابتدا با همسر شهید ارتباط گرفتم. ایشان بنده را به سمت مادر شهید ارجاع دادند و فرمودند: «اگر من 4 سال از آقای دخانچی پرستاری کرده‌ام، مادرشان 13 سال این بار را به دوش کشیده‌اند، اولویتی هم اگر باشد، با ایشان است.» در ابتدا بنا داشتم در خلال روایت مادر، بخش‌هایی از زندگی مشترک شهید و همسرشان را هم ذکر کنم؛ اما طی مصاحبه‌هایی که با خانم نیکوصحبت داشتم، متوجه عشق عمیق، افسانه‌ای و متفاوت ایشان و شهید شدم. عشقی الهی و مافوق تصور که حیف بود ناقص و در ضمن روایت مادر به نگارش دربیاید. از این رو تصمیم گرفتم به توفیق الهی در کتابی مجزا، روایت همسر شهید دخانچی را نیز به رشته تحریر درآورم.

 روایت مادر و همسر شهید در کنار هم، یک تصویر سه‌بعدی و کامل از عمق فداکاری این شهید و خانواده‌اش را ارائه می‌دهد. به علاوه اینکه، ازدواج با یک جانباز قطع نخاع از گردن و ساختن یک زندگی مشترک پر از عشق و معنویت، خود یک الگوی کم نظیر از عشق و ایثار است و می‌تواند برای نسل جوان آموزنده و الهام‌بخش باشد.

* آیا آثار دیگری هم دارید؟ چند کتاب نوشتید؟ اسم کتاب ها؟

بنده در سال 1394 وارد حوزه نگارش شدم. یکی دو سال اول به نگاش مجموعه خاطراتی از شهدا مشغول بودم. در سال 1396 کتاب «نیمه پنهان ماه شهید داودآبادی» را به نگارش درآوردم که توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسید. این کتاب زندگی شهید حسینعلی داودآبادی را از زبان همسر ایشان روایت می‌کند. در سال 1397 نیز کتاب «شانزده سال بعد» را قلم زدم که توسط انتشارت حماسه یاران به چاپ رسید. این کتاب زندگی شهید محمدرضا شفیعی را روایت می‌کند، شهیدی که پیکرشان پس از 16 سال، سالم از زیر خاک بیرون آمد و خودشان به عینه یک معجزه بودند.

* برای بانوان طلبه که دوست دارند وارد عرصه نویسندگی در حوزه ایثار و مقاومت شوند، چه توصیه‌‌ای دارید؟

ورود به این عرصه، ترکیبی از مهارت، بینش، تعهد و پشتکار را لازم دارد. بر اساس تجربه خودم و آنچه در این مسیر آموخته‌ام، توصیه‌هایم به بانوان طلبه علاقه‌مند را به صورت خلاصه عرض می‌کنم:

-کلاس‌های آموزشی را جدی بگیرید. حضور در کارگاه‌های تخصصی داستان‌نویسی، خاطره‌نویسی و مستندنگاری پایه و اساس کار است. همزمان با یادگیری تئوری، باید آثار فاخر این حوزه و نیز آثار ادبی جهانی را بخوانید تا با سبک‌ها و تکنیک‌های مختلف آشنا شوید.

-نوشتن را شروع کنید، حتی اگر کم و ناقص باشد. نویسندگی مانند یک عضله است که فقط با تمرین مداوم قوی می‌شود. می‌توانند نگارش را از خاطرات شخصی، روایت‌های کوتاه و طرح‌های اولیه آغاز کنند.

-با نویسندگان باتجربه‌تر این حوزه ارتباط بگیرند و از راهنمایی‌های آنان بهره ببرند.

-با ارسال آثار کوتاه به جشنواره‌ها و فراخوان‌های مرتبط (مانند جشنواره زن و دفاع مقدس)، هم تجربه کسب کنید و هم دیده شوید.

-به جای تکرار روایت‌های تکراری، سراغ سوژه‌های ناشناخته و زوایای پنهان بروید.

-برای نوشتن از یک شهید یا ایثارگر، باید بتوانید خود را به جای همسر، مادر، فرزند یا خود او بگذارید و فضای عاطفی و اجتماعی آنان را لمس کنید. محرم اسرارشان باشید تا راویان به شما اعتماد ‌کنند. باید امانت‌دارِ دردها و رازها باشید و حرمت روایت را حفظ کنید.

-در نوشتارتان صادق باشید و از اغراق و شعارزدگی پرهیز کنید تا برای نسل جوان باورپذیر باشد.

-صبور باشید، خلق یک اثر خوب، زمان، انرژی و گذشت زیادی می‌طلبد.

-در مسیرتان استمرار داشته باشید. حتی اگر اثر اولتان با استقبال کمی روبرو شد، مأیوس نشوید و به نوشتن ادامه دهید.

به جرأت می‌توان گفت که بانوان طلبه، گنجینه‌های پنهان ادبیات ایثار و مقاومت هستند. آنان هم «مفاهیم» را به خوبی می‌فهمند و هم «احساسات» را. اگر این دو را با «مهارت نویسندگی» درهم بیامیزند، بدون شک آثار ماندگار و تأثیرگذاری خلق خواهند کرد که هم روح یک ملت را صیقل می‌دهد و هم پلی بین نسل‌ها خواهد بود.

 تصویر خبر

مطالب مرتبط :

اشتراک گذاری:

نظرات

نظری هنوز ارسال نشده است

ارسال نظر

ارتباط با جامعة الزهرا(س)

  • نشانی: قم، سالاریه، بلوار بوعلی
  • مرکز تلفن: ۳۲۱۱۲۰۰۰
  • دورنگار: ۳۲۹۲۵۱۱۰
  • صندوق پستی: ۳۷۱۸۵۳۴۹۳
  • کد پستی: ۳۷۱۶۹۱۶۶۴۵